چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

چاق سلامتی

نوشته های یه چاقالوی نانازی

نانازی نگو بلا بگو

امروز از صبح مثل آهو!!!! دویدیم اینور اونور. بالاخره فردا قراره اسباب کشی کنیم. شما خودتون تصور کنیم توی این اوضاع شیر تو شیر آدم بخواد رژیم هم داشته باشه !!

ولی در عوض اینقدر پیاده روی کردم که فکر کنم عوض یه ماه دراومده باشه. غذا هم که چه عرض کنم ، من اصلا توی گرما اشتها ندارم.

 

شنبه

امروز بهتر بودم ، نه که رژیم خاصی رو شروع کرده باشم ، نه ! ولی مواظب تر بودم نه بیسکوئیت خوردم و نه برنج ولی هله هوله رو یه کمی !! می خوام آخه یه دفه خودم رو محروم نکنم که دوباره حریص بشم . به خودم گفتم ببین همه چیز هست، هرچی هم دلت می خواد بخور! راستش اینطوری آدم کمتر حریص میشه. فکر می کنم اول چشم آدم باید سیر باشه ! شکم که با یه لقمه نون هم سیر میشه!!! یه ساعتی هم پیاده روی کردم ولی خیلی آروم بود. همونطور که می شه توی یه مرکز خرید راه رفت دیگه.

راستی می خوام هر روز صبح ناشتا یه قاشق سرکه سیب یه قاشق عسل با یه لیوان آب ولرم قاطی کنم و بخورم.

خوب خدا رو شکر امروز که به خیر گذشت!!!!

غیر از پونصد تا ویفر و یه بشقاب پلو مرغ و البته دو تا هویج درشت و یه خورده هم هله هوله دیگه چیزی نخوردم. خودش خیلیه ها!!!

آخه من وقتی عصبی می شم شروع می کنم به خوردن تا موقعی که گلاب به روتون .....

تصور کنید دیشب تا کی وسایلمون رو بسته بندی کردم و امروز قرار بود بریم خونه جدید( اجاره ای) که صبح صاحبخونه خدا خیر داده زنگ زد و گفت ببخشید امروز برای خونه مشکل پیش اومده اگر بشه فردا پس فردا بیایید ! ما هم قرار بود ساعت دو اینجا رو تحویل بدیم . حالا شما قیافه ما رو تصور کنید در مقابل صاحبخونه قدیمی و فهموندن این موضوع به اون

دیگه بعد از اون بود که اشتها باز شد....